فمینیسم اسلامی
فمینیسم اسلامی یکی از اصطلاحاتی است که به وفور شنیده می شود و کمتر کسی می اندیشد چگونه ممکن است یک فرد هم فمینسیت باشد و هم اسلامی؟ به حدی این ترکیب نامتقارن است که کلام از توصیف آن ناتوان است. این ترکیب از دو واژه «فمینیسم» و «اسلامی» شکل گرفته است که حال هر کدام را به اجمال بررسی می کنیم تا ببینیم چرا جمع این دو واژه جمع نقیضین است و امری محال.
فمینیسم در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه و هلند ظهور کرد و در اوایل قرن بیستم تا امریکا گسترده شده بود. این حرکت مدنی، نخست در پی آن بود تا برای زنان نیز به عنوان اعضای جامعه «حق رای» وجود داشته باشد، اما در دهه هفتاد و هشتاد موج دوم فمینیسم آغاز شدو این بار هدف فقط حق رای نبود، بلکه به دست آوردن حقوق مدنی و اقتصادی را در بر گرفت. در حقیقت آنچه فمینیست ها در پی آن بودند و هستند به دست آوردن حقوق برابر فارغ از جنسیت در تمام عرصه هاست. بعضی منتقدان با اشاره به تفاوت فیزیکی زن و مرد، این نابرابری را توجیه کرده و فمینیسم را باطل می دانند، اما در رد این استدلال یک مثال می آوریم، شرکتی را در نظر بگیرید که مردان در آن مشغول به کار هستند، مردان از نظر قد، هیکل، قدرت، چهره با یکدیگر متفاوتند پس دستمزد هر یک باید با دیگری تفاوت کند و مرد قوی هیکل خوش چهره از مرد لاغر و نحیف دستمزدی کمتر دریافت نماید. البته عده ای پا را فراتر از این گذاشته و به برتری زنان نسبت به مردان معتقدند که ایشان از آن سوی بوم افتاده اند. وفق ماده اول از اعلامیه جهانی حقوق بشر همه افراد بشر فارغ از جنسیت با یکدیگر برابرند و ماده 1 کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان نیز بر این موضوع و هرگونه تبعیضی که ریشه جنسیتی داشته باشد تاکید می کند. بنابراین، زمانیکه از فمینیسم سخن می گوییم، بحث از حقوق برابر زن و مرد در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و به طور کلی تبعیضاتی که بر اساس جنسیت افراد اعمال می شود، در میان است و برای نمونه نمی توان عده ای را چون زن هستند از تحصیل در رشته مورد علاقه شان بازداشت.
اما زن در اسلام. اسلام شاید 1400 سال پیش و در زمانی که تازیان جاهل دختر را مایه ننگ می دانستند و آنها را زنده به گور می کردند حقوقی به زنان اعطا کرد اما این موضوع سبب نمی شود تا با تاسی از آن حقوق زنان را با گذشت 14 قرن تعیین کنیم که در عصر حاضر، امری است انکارناپذیر و واپسگرا. در کشور ما از حدود ده هزار سال پیش در سنگ نبشته هایی که به دست آمده دوران «زن سالاری» یا «مادرشاهی» نام دارد و این امر تا زمان حمله اسکندر ادامه داشته است اما با حمله اسکندر، فرهنگ مردسالارانه آرام آرام راه خود را باز می کند تا دوران ساسانیان که زنان مجدد حقوق از دست رفته خود را تا حدودی به دست می آورند، اما با ظهور اسلام و حمله و اشغال ایران زمین توسط تازیان، زنان جزو اموال مردان محسوب می شوند و برای نمونه در آیه 223 از سوره بقره زنان به کشتزار مردان تشبیه می شوند که مرد از هر کجا بخواهد می تواند به آن وارد شود. در یکی از پرونده هایی که به عنوان وکیل زوجه در دادگاه بودم، موکل از اینکه مرد همواره خواستار معاشقه دهانی توسط زن بود گله داشت و خواستار رفع نیاز خود نیز بود، اما دادگاه با استناد به همین آیه خواسته زن را رد کرد؛ این در حالیست که اگر مرد چنین درخواستی داشت، زن به عنوان ناشزه شناخته شده و اجازه ازدواج مجدد به مرد توسط دادگاه داده می شد. یا در سوره نسا آیه 34 به حکم قرآن همسر نافرمان را باید نخست مورد بی محلی قرار داده و سپس محل خواب را از او جدا کرده و اگر همچنان نافرمان بود «اضربوهن» یعنی آنها را بزنید آمده است، بسیاری از مفسران سعی در توجیه این کلمه داشته اند و مثلاً گفته اند در مرحله آخر است، اما خشونت خانگی به هر شکلی امروزه محکوم است؛ وانگهی، این کلمه در آیه مزبور به شکل صیغه امر آمده است، پس اختیاری نیست. نداشتن اختیار و حق انتخاب زنان در اسلام و همواره تحت سلطه مردی بودن نیز نیازی به توضیح ندارد و یک زن تا ولو 50 سالگی، چنانچه ازدواج نکرده باشد، برای هر کاری نیاز به اجازه پدر یا جد پدری دارد و اگر ازدواج کرده باشد، نیاز به اجازه شوهر دارد و در ماده 1117 قانون مدنی آمده که مرد اگر کار کردن را مخالف حیثیت خود بداند می تواند از آن جلوگیری کند، که این امر نشات گرفته از فقه می باشد. از دیگر سوی علی ابن ابیطالب، خلیفه چهارم اهل سنت و امام اول شیعیان در خطبه 80 خود در نهج البلاغه زن را موجودی ناقص العقل می داند و معتقد است از همین روست که شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است، یا حق الارث یک زن، نصف مرد است. یکی دیگر از این حقوق نابرابر که در موج فمینیستی برای آن تلاش می شود به دست آوردن حق طلاق و حق حضانت برای اطفال است که طبق اسلام هر دو متعلق به مرد است و از همین رو در ماده 1133 قانون مدنی طلاق را حق مرد می داند و حضانت در ماده 1169 فقط تا هفت سالگی با مادر است و پس از آن با پدر است، گرچه در قانون حمایت از خانواده سال 1392 در صورت فوت پدر در ماده 43 حضانت را به مادر سپرده است اما قیمومیت همچنان متعلق به پدر و جد پدری است چراکه این حکم شرع است و قانون نباید در مخالفت با آن باشد.
نگاهی به تاریخچه مبارزات فمینیستی در ایران خالی از لطف نیست. جنبش های برابری خواهانه زنان در ایران با انقلاب مشروطیت آغاز شد و نویسندگان بزرگ مشروطیت همچون کسروی، ملکزاده، آدمیت، نظام مافی، محیط مافی، ناظم الاسلام کرمانی، صفائی، دولتآبادی، رضوانی در آثار خود اشاراتی به تشکلهای زنان در انقلاب مشروطیت میکنند: انجمنهایی همچون انجمن آزادی زنان در ۱۹۰۷، انجمن مخدرات وطن در ۱۲۸۹، اتحادیه نسوان وطنخواه و انجمن های دیگر که در حال چالش با سنت و فرهنگ رایج جامعه در آن زمان بودند. تنها معدودی از این زنانِ طرفدار مشروطیت، هوادار حقوق زنان بودند اما نخستین زنانی که در جنبش حقوق زنان ایران شرکت کردند یا خودشان از مشروطهخواهان و فعالان جنبش ملی دهه ۱۲۸۰ بودند مانند صدیقه دولت آبادی و بانو امیر صحی ماه سلطان یا از خانوادههای روشنفکر ملیگرا بودند مانند محترم اسکندری. بعد از سرد شدن تب مشروطهخواهی، «انبوه زنان بیسواد به اندرونیهای سابق خود بازگشتند» و تنها زنان تحصیلکرده و روشنفکر جنبش حقوق زنان را پی گرفتند. در این زمان مردان مشروطهخواه روشنفکری همچون میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، ایرج میرزا و دیگران نیز از جنبش نوخواسته حقوق زنان حمایت میکردند به ویژه در حق تحصیل و کنار گذاشتن حجاب. مثلاً در ۱۲ مرداد ۱۲۹۰ حاج محمدتقی وکیلالرعایا، نماینده مجلس نخستین بار در ایران برابری زن و مرد را در مجلس شورا مطرح کرده و خواستار حق رای برای زنان شد که در مجلس بلوایی به پا شد و نمایندگان وقت همه غافلگیر شده بودند و یکی از روحانیان مجلس به مخالفت با آن برخواست. هرچند که این حمایت ها نتوانست نتیجه چندانی داشته باشد، اما درمقایسه با حمایت از خواستههای زنان در جریان انقلاب ۱۳۵۷ قابل توجه تر بود.
به طور کلی، مشروطیت که بهرهمند از حضور اجتماعی زنان بود اما با مخالفت روحانیون آن زمان نتایج قابل اعتنایی برای زنان در پی نداشت. پیروزی انقلاب مشروطه عملاً هیچ موفقیت ویژهای را برای زنان به همراه نداشت و امتیازات و حقوق زنان نسبت به گذشته تغییر چندانی نکرد. قانون اساسی مشروطه حق و حقوق خاصی برای زنان در نظر نگرفت که این امر به خودی خود زنان را به واکنش واداشت و از این زمان به بعد بود که انجمنها و جمعیتهای زنانه طرفدار حقوق زنان گوناگونی با نام هایی مختلف از نظیر انجمن مخدرات وطن و جمعیت نسوان وطنخواه و مانند آنها تشکیل می شوند.
در دوران پهلوی، با انجام «کشف حجاب» که همواره در باراه آن سیاه نمایی می شود و هرگز از احیای نیمه مردم که در پستوهای خانه پنهان نگاه داشته می شدند به میان نمی آید، مآلاً با فرمان رضاشاه کبیر روز ۱۷ دی در تاریخ ایران تا سال ۱۳۵۷ خورشیدی، به «روز آزادی زنان» نام گرفت. از سال ۱۳۳۸ خورشیدی و بعد از سخنرانی شاهنشاه در جلسه هیات وزیران، مسئله دادن حق رای به زنان از سوی حکومت پهلوی، به بحث داغ نشریات، مجلس و رادیو و تلویزیون تبدیل شد. رسانههای جمعی تبلیغ میکردند که شاه جسورانه و یکتنه از دادن حق رای به زنان در برابر مخالفان حمایت میکند. در چهارچوب انقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱ خورشیدی، قانون انتخابات اصلاح شد و دستآورد اصل پنجم انقلاب شاه و مردم، شرکت زنان در انتخابات در شرایط حقوقیِ مساوی با مردان بود، چه برای انتخاب شدن و چه برای انتخاب کردن که متعاقب آن زنان ایرانی درسال ۱۳۴۱ خورشیدی برای نخستین بار در تاریخ ایران به پای صندوقهای رای میروند. در پی این اصل، زنان چون مردان توانستند در تعیین سرنوشت خود برای نخستین بار نقش مهمی بازی کنند و حق رای بهدست آوردند. قانون حمایت خانواده پس ازبه رسمیت شناختن حق انتخاب و حق شرکت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی تصویب شد. این قانون طلاق یک طرفه را لغو کرد، چندهمسری بهسختی انجام میگرفت و زنها حق درخواست طلاق بهدست آوردند و برای سرپرستی کودک نیز مادر دارای حق شد و کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده میشد.
زنان ایران پس از اجرای اصل پنجم توانستند در امور ملّی مشارکت و همراهی کنند و به مقاماتی چون وزارت، سفارت، نمایندگی دو مجلس سنا و شورای ملی، استادی دانشگاه ها، قضاوت، وکالت دادگستری، حضور در شهرداریها، مدیریت شرکتها و مقامات کلیدی دیگر برسند.
با این توضیحات مشخص می شود که جمع دو واژه «فمینیسم» و «اسلامی» تا چه حد ناممکن است و مدعیان این واژه در حقیقت با مغالطه سعی بر برداشتی نوین از اسلام و تلطیف قوانین آن دارند، حال آنکه نه تنها اسلام، که تمام ادیان ابراهیمی ادیانی مردسالار هستند و قوانین مردسالارانه وضع کرده اند و انتقاد موج سوم فمینیست ها که متوجه افرادی چون سیمون دو بووار از موج دوم هست، استفاده از همین ادبیات مردسالارانه در آثارشان می باشد، نکته جالب توجه اینکه در مبارزات فمینیستی در غرب خواستار اصلاح ادبیات جنسیت محور هستند حال آنکه ادبیات پارسی فاقد چنین خصیصه ای است و ما واژگان مونث و مذکر نداریم. در ایران ما نیز، تا وقوع انقلاب ننگین 1357 زنان در مسیر رشد و پیشرفت و حقوق برابر قرار گرفته بودند که ناگاه این بلای خانمانسوز تمام آن تلاش ها را خنثی نمود و طبق مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی، زن وظیفه خطیر مادر شدن و پرورش افرادی انقلابی را بر عهده گرفت و در اصل بیستم زن حقوقش در چهارچوب موازین اسلام به رسمیت شناخته شد و با استفاده از واژه «رجل سیاسی» تا چندی پیش از هرگونه فعالیت و مداخله زنان در امور سیاسی جلوگیری می شد، گرچه هنوز راه بسیاری هست تا حقوق زنان به آنچه پیش از انقلاب بود برسد، اما در این میان، ترکیب «فمینیسم اسلامی» تنها به شوخی یی کثیف می ماند و به هیچ عنوان نمی توان برابری حقوق زن و مرد را با اسلام جمع کرد، چرا که خلاف موازین شرع و اسلام است. در باب این افراد باید از قول سنایی گفت:
«به مارماهی مانی، نه این تمام، نه آن
منافقی چه کنی، مار باش یا ماهی»
پاینده ایران
زنده باد آزادی
هوشمند رحیمی (وکیل دادگستری و حقوقدان) – 12 آبانماه 2578