دلتنگی ها 11
میان دنیای من و دنیای تو
دنیایی فاصله است
دنیای من همه تو هست و
همه عشق تو
دنیای تو همه دیگران است و
عشق دیگران
به سودا گذارده ای عشقت را
که تو سوداگری در این وانافسا
من اما عشقی پاک می خواهم
بی هیچ چون و چرا
من بی حضورت خودم را گم می کنم
تو بی حضورم خودت را می جویی
نگفتمت که آیینه ات منم؟
تو باز در دیگران خودت را می جویی
کاش این همه فاصله بین ما نبود
“من گذشتم از تو اما این سزای من نبود”
به دنیایت پناه بر
با خدایت سخن گوی
دمی با خویشتن خویشت خلوتی کن
ببین آیا نبودنم برایت آرزو بود؟
مژدگانی ده همه شهر و سرا را
که من رفتم،
و عشقت رفت از دلم
روحم
قلبم
جانم،
دل چو کفتر نیست که جَلد خانه ای گردد
آتش عشقی که سرد شد
دگر گرمی نجوی از او
ترا می سپارم به همان سودای درونت
ترا می سپارم به عشق دیگرانت
خداحافظ محبوب نازنین من
دو صد بدرود ای عشق دروغینم
بعد از این باش و دلارامی دگر
بعد از این باش آرامش قلب دغل بازان دگر
من و تو نه از یک خون،
نه از یک قوم،
نه حتی از یک کهکشانیم
تو باش و هم قبیله ایهایت
من اما عشقی پاک می خواهم
بی هوس،
بی دروغ،
بی هیچ چیزی که کند او را از من جدا
تو می دانی که من پرستنده وار می خواستمت
بعد از این من باشم و خوتای* پاک و مهربان
حیفم آید که ترا دست خدا بسپارم
ای فرزند رشید شیطان!
در امانش باش و
شاد باش و
خوش زی
گر توانی!
* خوتای همان خدا می باشد، که تغییر صورت داده است.