مقاله
شین آباد، زاهدان، عزاخانه ای به وسعت ایران
هفت سال از واقعه دلخراش شین آباد می گذرد و هنوز گاه و بی گاه در اخبار می بینیم که این فرزندان و فرشتگان کوچک ایران زمین، که آینده ایران از آن ایشان است، راهی بیمارستان ها می شوند و اعمال جراحی پیاپی نیز تاثیر چندانی نداشته است. شنیده ها حاکی از آن است که 360 عمل جراحی بر روی این دختران صورت گرفته و هنوز 15 سال دیگر بناست ادامه داشته باشد. دخترانی که بهترین روزهای عمرشان و بزرگترین سرکایه زندگیشان، همانا زیبایی و سلامتی، را بر اثر اهمال مسئولان بی لیاقت و بی کفایت حکومت اسلامی حاکم بر مام میهن از دست داده اند. در کمال شوربختی اکنون شاهد هستیم که فاجعه ای بس اسفناک تر از شین آباد در زاهدان رخ می دهد و چهار فرشته کوچک ایران، بدون آن که هنوز طعم شیرینی های زندگی را چشیده باشند به شیوه ای دردناک پای در کام مرگ می کشند. کودکانی که سهمشان از دنیا باید بازی و شادی و سرزندگی باشد و وارثان و آینده سازان کشور، به لطف رژیم غاصب جمهوری اسلامی یا چنین پر پر می شوند، یا چنان در سنین پایین با چهره خشن زندگی روبرو می شوند و معضل کودکان کار به وجود می آید که دیگر رمقی برایشان برای تحصیل و آینده و سازی باقی نمی ماند.
وفق اصل سی اُم قانون اساسی جمهوری اسلامی، «دولت موظف است تا وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد»؛ همانطور که در این اصل آمده است اولاً دولت موظف است و این یک قانون آمرانه و اجباری است. توضیح آنکه قوانین به قوانین آمره و اختیاری تقسیم می شوند، وجه افتراق این دو در این است که هیچ شخصی نمی تواند برخلاف قانون آمره عملی انجام دهد، حال آنکه می توان برخلاف قوانین اختیاری توافق نمود. دوم اینکه مسئله آموزش باید تا زمان دریافت دیپلم کاملاً رایگان باشد که متاسفانه حتی مدارس دولتی در ایران مبالغی را از والدین بابت کمک و همیاری دریافت می کنند و سوم قید «همه ملت» است، یعنی در نقطه از ایران باید تسهیلات آموزشی استاندارد و یکسان در اختیار فرزندان ایران قرار گیرد، حال آنکه عملاً غیر از شهرهای بزرگ، چنین تسهیلاتی وجود ندارد. با گذشت 40 سال از عمر ننگین رژیم غاصب هنوز ایشان قادر به انجام اصول بنیادین قانون اساسی خود نوشته شان نبوده اند و این بی کفایتی ها و بی مسئولیتی ها به کرات داغ بر دل خانواده ها و ایرانیان شریف علی الخصوص در مناطق محروم گذارده است. از سوی دیگر با بروز فجایعی از قبیل شین آباد یا مدرسه زاهدان، به جای آنکه دولت بر سر کار، مسئولیت خود را بپذیرد، گناه را بر گردن این و آن و چند کارمند بعضاً دون پایه می اندازد و با مجازات ایشان، نمایشی به راه می اندازد که یعنی دلسوز مردم است و برخورد می کند، حال آنکه این حنا دیگر مدت هاست که رنگ باخته است.
مسئولیت آنچه در زاهدان رخ داد بی شک بر گردن دولت است و بهانه هایی مانند آنچه که می شنویم که وزارت آموزش پرورش مسئول است یا مدیر مدرسه یا فرماندار تمام ترفندی است برای از سر باز کردن مسئولیت. با عنایت به اصل سی اُم قانون اساسی و همچنین توسل به قواعد و قانون مسئولیت مدنی، همچنین با مدنظر قرار دادن این اصل که همه افراد نامبرده به نمایندگی از دولت اقدام می کنند، اگر بناست شخصی مجازات شود، دولت و به تبع آن رژیم جمهوری اسلامی است که برای فرزندان ایران بودجه عمرانی کافی ندارد و تقریباً هرساله با شروع فصل سرما باید شاهد فجایعی از این دست باشیم ولی همین دولن می تواند در کوتاهترین زمان ممکن در لینان و یمن و سوریه مدارسی با بالاترین استانداردها احداث و راه اندازی کند. فرماندار سردشت اخیراً اعلام کرده است که اکثر مدارس فاقد اصول ایمنی هستند و باید تخلیه گردندو این موضوع مطمئناً مختص سردشت به تنهایی نیست و می توان به ضرس قاطع گفت در تمام ایران، حتی در مناطق جنوب شهر تهران، مدارس فاقد اولیه ترین امکانات ایمنی هستند. بهانه هایی مانند کمبود بودجه، با امعان نظر به قانون برنامه ششم توسعه و یا سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، نافی مسئولیت تام دولت نبوده و بازداشت یک مدیر یا معلم نیز، تاثیری بر اصل ماجرا نخواهد داشت.
حال فرض کنیم که شکایتی علیه دولت تنظیم شد و باز فرض کنیم که دولت محکوم شد، چه مجازاتی در انتظار دولت است؟ طبق قانون مجازات اسلامی، دولت صرفاً محکوم خواهد شد به پرداخت نصف دیه کامل! یعنی تمام آلام و دردهای خانواده ای که فرزندش را از دست داده است، با دریافت مبلغی پول باید از میان برود. پرسش اینجاست، آیا این مبلغ می تواند جای خالی فرزند از دست رفته را در خانواده پر کند؟ آیا این مبلغ می تواند در روزگار سالمندی والدین، مرهمی بر دردهایشان و عصای دستشان باشد؟ چگونه می توان پذیرفت که خانواده ای داغدار با دریافت مبلغی تمام آنچه بر او تحمیل شده است را به دست فراموشی بسپارد؟
باید بدانیم مادامیکه کنوانسیون حقوق کودک، که ایران نیز بدان پیوسته است، و سند آموزش 2030 به مرحله اجرا در نیاید، این دست فجایع همواره اتفاق خواهد افتاد و ما شاهد از دست رفتن امیدهای آینده ایران مان خواهیم بود. شخص علی خامنه ای، که با بلاهت و سفاهت کامل و بدون مطالعه دقیق سند 2030 در مقابل آن موضع گیری کرد و گفت ما نیازی به استانداردهای غربی برای آموزش نداریم، امروز مسئول تمام دردهای دختران شین آباد و مرگ 4 دختر کوچک زاهدان است. دولت حسن روحانی نیز با عدم کفایت و تدبیر خود، علیرغم نامی که بر خود گذاشته، دولت بی ندبیری و ناامیدی است و با چنین اهمال کاری هایی مسئول بی چون و چرای این اتفاقات است. گرچه سران رژیم منحوس اسلامی هیچ اِبایی از آلوده بودن دستشان به خونهای ناحق ندارند، اما آنچه به وضوح خودنمایی می کند، این مهم است که چه دولت های اصولگرا و چه دولت های اصلاح طلب کوچک ترین گامی برای عمران و آبادی کشور برنداشته اند و اصلاً دغدغه ایران را ندارند و به نعبیر خودشان «سفره انقلاب» باز است و هر که برای بردن سهمش از این خوان الوان مشغول است که به قول اخوان ثالث:
«آبها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما مانديم و خوان اين و آن
ميهمان باده و افيون و بنگ
از عطاي دشمنان و دوستان
آبها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما مانديم و عدل ايزدي
و آنچه گویي گويدم هر شب زنم:
«باز هم مست و تهي دست آمدي؟»
…در شگفت از اين غبار بي سوار
خشمگين، ما ناشريفان ماندهايم
آبها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما با موج و توفان ماندهايم
هر كه آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بي نصيب
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زين چه حاصل، جز فريب و جز فريب؟
باز ميگويند: فرداي دگر
صبر كن تا ديگري پيدا شود
كاوهاي پيدا نخواهد شد، اميد!
كاشكي اسكندري پيدا شود»
وکیل هوشمند رحیمی – 30 آذرماه 1397