مطالب ویژهمقاله

جمهوری اسلامی و اسرائیل از نگاهی دیگر

پس از آنکه در 26 فروردین ماه جمهوری اسلامی اعلام کرد برای نخستین بار با بیش از ۳۰۰ پهپاد، موشک کروز و بالستیک خاک اسرائیل را هدف قرار داده است، واکنش های بسیاری از سوی مقامات کشورها را شاهد بودیم. جمهوری اسلامی این حملات را «وعده صادق» خواند. اهمیت این موضوع از سه جنبه قابل بررسی است: نخست از نگاه جهوری اسلامی، دوم از نگاه اسرائیل و سوم از منظر روابط بین المللی.

جمهوری اسلامی که پیش تر مدعی بود «دانشمندان هسته ای» و سراداران سپاه توسط اسرائیل ترور شده اند، همواره وعده «انتقام سخت» را می داد، اما هربار انتقامش دامنگیر شهروندان ایران می شد و همین موضوع سبب گردیده بود تا مورد تمسخر ایرانیان در فضای مجازی قرار گیرد. این بار پس از آنکه سفارت جمهوری اسلامی در 13 فروردین ماه در دمشق هدف اصابت موشک هایی شد و در پی آن چند تن از سپاهیان مستقر در آنجا از جمله محمدرضا زاهدی کشته شدند، جمهوری اسلامی و علی خامنه ای این حمله را «تعرض به خاک» خود خواندند. البته از منظر حقوق بین الملل، این مسئله که سفارت و ااکن دیپلماتیک جزئی از خاک آن کشور به حساب می آید محل بحث است؛ توضیح آنکه، کنوانسیون وین در خصوص اماکن دیپلماتیک 1961 در بند «ی» ماده 1 تعریفی از اماکن دیپلماتیک ارائه می دهد که بیان می دارد: « ی) – اصطلاح “اماکن کنسولی” یعنی ابنیه و یا قسمتهایی از ابنیه و زمین متصل به آن که مالک آن هر که باشد – منحصراً برای انجام مقاصد پست‌کنسولی مورد استفاده قرار می‌گیرد.» پس، تمام ساختمان‌ها و عرصه و املاک وابسته به یک سفارت، یا کنسولگری، یا سکونتگاه رئیس نمایندگی، جزو اماکن دیپلماتیک هستند. سپس در مواد آتی مصونیت این اماکن از تفتیش، مصادره، توقیف یا تعرض مورد حکم قرار می گیرد. بر این اساس، تمام قوانین کشور صاحب نمایندگی، در اماکن دیپلماتیک آن کشور حاکم است؛ هیچ مامور یا مقام دولتی کشور میزبان، نمی‌تواند بدون اجازه رسمی نمایندگی دیپلماتیک، وارد سفارت یا کنسولگری آن کشور شود؛ وکشور میزبان موظف است از اماکن دیپلماتیک، مصونیت و شأن آن‌ها، حتی در صورت وقوع درگیری و جنگ مستقیم با آن کشور، محافظت کند. بنابراین، تفاوتی فاحش میان خاک سرزمینی و اماکن دیپلماتیک وجود دارد و این باور غلط که چنین اماکنی جزء قلمرو خاک کشور فرستنده هستند را به ذهن متبادر می کند، در صورتیکه چنین نیست. برای نمونه زمانیکه مسئله قتل جمال خاشقچی مطرح بود، مقامات پلیس و دادگستری ترکیه بودند که صالح به رسیدگی بودند و در نهایت نیز ایشان بودند که به موضوع رسیدگی کردند، درحالیکه اگر سفارت عربستان خاک آن کشور محسوب می شد، رسیدگی باید طبق قوانین عربستان و نزد مقام عربستانی صورت می گرفت. مسئله اینجاست که رژیمی که در طول بیش از 4 دهه از عمر ننگین خود، هیچ ارزشی برای سفارت خانه های مستقر در ایران قائل نبوده و از روزهای نخست اقدام به تسخیر اماکن دیپلماتیک دیگر کشورها کرده است، چگونه به یک باره برای سفارت خود این ارزش را قائل شده و دست به اقدامات تلافی جویانه می زند. البته این نکته که جمهوری اسلامی در پایین تر سطح مشروعیت خود میان ایرانیان به سر می برد و تنها در آخرین انتخابات طبق آمار کمتر از 30 درصد مشارکت شهروندان اعلام گردیده است را نیز نباید از نظر دور داشت.

مسئله از دیدگاه اسرائیل نیز حائز اهمیت است. گرچه اسرائیل حملاتت حماس را به خود، حملاتی نیابتی تلقی می کند که دست پنهان جمهوری اسلامی پشت آن است، و موید این مطلب نیز اقرارهایی هست که به کرات از زبان سران حماس و حزب الله لبنان در حمایت های مالی و تسلیهاتی جمهوری اسلامی از ایشان انجام داده اند. یک جیستجوی ساده از سخنان یاسر عرفات تا حسن نصرالله می تواند این موضوع را اثبات کند. اما نمی توان منکر این موضوع شد، که حملات حماس به اسرائیل، سبب ساز رسوایی برای نیروی امنیتی آن کشور بود و شاید بتوان گفت ناکارآمدی دولت حاکم بر اسرائیل را به ذهن متبادر می کرد. چگونه ممکن است موساد را که یکی از قوی ترین نیروهای امنیتی دنیا به حساب می آید، چنین غافلگیر کرد؟ بی شک حملات حماس، حاصل برنامه ریزی یک شبه نبوده و دست کم دور از ذهن است که مقامات اسرائیلی از وقوع آن بی خبر بوده باشند. شایان ذکر است که در زمان وقوع این حملات دولت نتانیاهو در داخل اسرائیل شاهد بحران مشروعیت بود و اعتراضات وسیعی علیه دولت در جریان بود.

حال باید نگاهی هرچند گذرا به روابط جمهوری اسلامی و اسرائیل داشته باشیم. پس از انقلاب اسلامی-کمونیستی در ایران، نخستین شخصیت سیاسی خارجی که در ایران حاضر شد، یاسر عرفات بود. در همان زمان خامنه ای ساختمان «نمایندگی بازرگانی» اسرائیل را به یاسر عرفات هدیه کرد و به دفتر نمایندگی فلسطین در ایران مبدل شد. خمینی نیز آخرین جمعه رمضان هر سال را روز قدس نامید و رسماً از پروژه حذف اسرائیل رونمایی شد. رژیم جمهوری اسلامی در فاصله زمانی کوتاهی، با کشور همسایه خود عراق وارد جنگ شد که یکی از ریشه های این جنگ، دعوت خمینی از نظامیان عراق برای قبول رهبری وی و برچیدن نظام حاکم عراق بود، با این تصور که صدام حسین دستور تبعید خمینی از عراق به فرانسه را صادر کرده است. با شروع جنگ ایران و عراق، اسرائیل رهبری کمک به ایران را در جنگ با عراق به دست گرفت و با وجود شعارهای ضد اسرائیلی شدید دولت جدید جمهوری اسلامی در ایران و اسرائیل روابط غیررسمی ولی مخفیانه‌ای با یکدیگر حفظ کردند. گرچه جمهوری اسلامی وجود چنین روابطی را همواره تکذیب کرده‌است اما بر اساس ادعای خود اسرائیلی‌ها هدف اسرائیل از این روابط، حمایت از جمهوری اسلامی نبود، بلکه کمک به ایران در مقابله با رژیم صدام (دشمن مشترک ایران و اسرائیل) جهت ایجاد توازن در جنگ ایران و عراق بود. به عبارت بهتر به ادعای اسرائیل افزایش قدرت ایران خطرناک بود اما ایجاد یک ائتلاف عربی خطرناک تر بود. از نظر دولت مناخم بگین، عراق بعد از مصر قدرتمندترین دشمن اسرائیل بود. از طرف دیگر اسرائیل با سقوط صدام مخالفتی نداشت. این در حالی است که از طرفی دیگر به ادعای ایران، همکاری عراق با اسرائیل در زمینه حفاظت از لوله‌های نفت نقش جدیدی به این کشور در منطقه داده بود و اسرائیل در عراق به صورت غیرعلنی سفارتخانه داشت و کارکنان سازمان اطلاعات عراق به وسیله موساد آموزش داده می‌شدند.

یعقوب نیمرودی دلال اسلحه اسرائیلی قراردادی با وزارت دفاع جمهوری اسلامی امضاء کرد که در آن ۱۳۵ میلیون دلار موشک از جمله موشک لانس و موشک هاوک به جمهوری اسلامی فروخت[1],[2]. در ماه مارس سال ۱۹۸۲ نیویورک تایمز در مقاله ای نشان داد که اسرائیل در ۱۸ ماه پیش از آن مبلغی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار سلاح به جمهوری اسلامی فروخته‌است. روزنامه پانوراما چاپ میلان اسنادی منتشر کرد که در آن اسرائیل به دولت جمهوری اسلامی ۴۵۰۰۰ مسلسل یوزی، موشک‌های ضد تانک، هویتزر و قطعات هواپیما فروخته‌است. بر اساس نوشته این روزنامه بیشتر اسلحه‌های ضبط شده توسط اسرائیل از سازمان آزادی‌بخش فلسطین در جنگ لبنان سال ۱۹۸۲ در تهران سردرآورده است. بر اساس نوشته جان بولاک[3] در سال ۱۹۸۳ اسرائیل بیش از ۱۰۰ میلیون دلار اسلحه به جمهوری اسلامی فروخت. حجم ارسال اسلحه توسط اسرائیل به جمهوری اسلامی آنقدر زیاد بود که دفتری ویژه در قبرس برای اینکار تأسیس شد. یکی از مهم‌ترین دلالان این تجارت تاجر سعودی عدنان خاشقجی بود. واسطه جمهوری اسلامی در این تجارت منوچهر قربانی فر بود. در مجله هفته‌نامه قبرس در سال ۱۹۸۱ مقاله ای چاپ شد که نشان می‌داد فرودگاه لارناکا برای ارسال اسلحه به جمهوری اسلامی استفاده شده‌است. در ۱۸ مارس ۱۹۸۲ در نیویورک تایمز مقاله دیگری چاپ شد که در آن مقام‌های اسرائیلی تأیید کردند که به جمهوری اسلامی اسلحه می‌فروشند[4]. آریل شارون نخست‌وزیر اسرائیل در سفرش به ایالات متحده در سال ۱۹۸۲ فروش اسلحه به جمهوری اسلامی را تأیید کرد[5]. در یک کنفرانس خبری در پاریس در سال ۱۹۸۳ شارون گفت که اسرائیل با تأیید ایالات متحده به جمهوری اسلامی اسلحه می‌فروشد. سفیر اسرائیل در آمریکا، موشه آرنز در سال ۱۹۸۲ گفت که فروش اسلحه توسط اسرائیل به جمهوری اسلامی با تأیید بالاترین مقام‌های دولت آمریکا صورت می‌گیرد.

اما، فارغ از تاریخچه کوتاهی که در بالا آمد، ریشه دشمنی جمهوری اسلامی و اسرائیل می تواند عوامل گوناگونی داشته باشد. از منظر اسلامی بودن رژیم، یکی از آموزه‌های قرآن این است که مسلمانان در صورتی که از خانه خود رانده شوند، می‌توانند دست به مبارزه مسلحانه بزنند (سوره الحج آیات ۳۹[6] و۴۰[7]). البته در سوره مائده آیه 21 ماجرای بنی اسرائیل را شرح می دهد و مشخصاً این آیه پس از آنکه جملاتی را از زبان موسی بیان می دارد، اضافه می کند: «اى قوم من به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است درآييد و به عقب بازنگرديد كه زيانكار خواهيد شد»، که البته همین آیه دلالت بر تعلق اسرائیل به یهودیان دارد و نه اعراب و به اصطلاح فلسطینیان. یکی از گره‌های کور بحران فلسطین که جمهوری اسلامی نیز به شدت بر روی آن تکیه می‌کند موضوع آوارگان فلسطینی است که از حق بازگشت محرومند. بنا به تعریف سازمان ملل، پناهندگان فلسطینی کسانی هستند که در فاصله ۱ ژوئن ۱۹۴۶ تا ۱۵ ماه مه ۱۹۴۸ خانه و ملزومات زندگی خود را از دست دادند. طبق برآورد سازمان ملل حدود ۵ میلیون فلسطینی اینک در این شرایط به سر می‌برند[8]. عامل مذهبی دومی که حکومت اسلامی غاصب ایران و نیز جنبش‌های مذهبی فلسطینی را به خصومتی پایدار با اسرائیل کشانده، به زعم ایشان اشغال بیت‌المقدس و اعلام آن به عنوان پایتخت توسط اسرائیل است. اورشلیم یا بیت‌المقدس، سرزمینی است که هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت و یهود برای آن تقدس خاصی قائلند. این مکان به دلیل وجود مسجدالاقصی که پیش از مکه قبله اول مسلمانان بوده برای مسلمانان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

از دید خمینی و پیروان او که امروز در سطح رهبری ایران حضور دارند، یکی از اهداف انقلاب اسلامی که مکرراً به آن پرداخته می‌شود، احیای «عظمت و سربلندی اسلام بوده است». شکست گسترده کشورهای عربی در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و سرشکستگی دنیای اسلام به دلیل آن شکست تاریخی، به همراه تداوم سیاست‌های از موضع بالای اسرائیل نسبت به فلسطینی‌ها، احساسات محافظه‌کاران مذهبی، اعم از رهبران و پیروان را در جهان اسلام جریحه‌دار کرد و این وضعیت هنوز ادامه دارد. طبیعتاً جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست با این تفاوت که چون تنها کشوری است که توسط نهاد مذهبی و اسلامی اداره می‌شود، واکنش‌های آن نسبت به رویکردهای اسرائیل علنی و شدید است.

جمهوری اسلامی از روز نخست پیدایشش، وجود و بقای خودش را در گرو تهدید دائمی و وجود دشمن فرضی از سوی کشورهای غیراسلامی و خاصه اسرائیل می خواند. تأکید بر دشمنی با اسرائیل به قصد بسیج توده‌های مذهبی و تحکیم پایگاه حکومت در میان اقشار محافظه‌کار مذهبی است که نقش عمده‌ای در ثبات حکومت دارند. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی با این موضعگیری قصد دارد سودای قدیمی خود را که رهبری جهان اسلام است به دست بگیرد.

با توجه به تمام آنچه که در بالا آمد، به نظر می رسد حملات تلافی جویانه جمهوری اسلامی با عنوان «وعده صادق» و البته اقدام سریع اطلاعات سپاه جهت دستگیری ایرانیانی که این حمله را مورد انتقاد قرار دهند، و گنبد آهنین اسرائیل یک بازی برد-برد برای هر دو طرف قائله به حساب می آید. جمهوری اسلامی که هر زمان خود را در ورطه سقوط می بیند مسئله تهدید ایران توسط «دشمن فرضی» را پیش می کشد و از حملات تروریستی! پرده برداری می کند و حتی یک مرتبه با جنگی هشت ساله با همسایه خود، عراق بقای خود را تضمین کرده است، این بار نیز در حال برنامه ریزی است که اگر جنبش های آزادیخواهانه از سر گرفته شود، با بهانه جنگ و تهدید خاک، ایرانیان را متحد کند – که البته خیالی باطل است و رژیم غاصب ایران خوب می داند که اگر چنین جنگی سر بگیرد، کمتر ایرانی هست که به حفاظت از جمهوری اسلامی به پا خیزد – و اسرادیل نیز با خنثی سازی این حملات، آبروی از دست رفته خود را باز می یابد و کارآمدی و برتری نظامی و استراتژیک خود را به رخ می کشد، چه شکست جمهوری اسلامی بسیار مهمتر از شکست یک گروه تروریست به نام حماس است. موید این مطلب نیز این است که با گذشت بیش از چهار روز، علیرغم محکومیت این حملات در عرصه بین المللی، همگان اسرائیل را به خویشتن داری دعوت کرده اند و حتی ملانی جولی، وزیر امور خارجه کانادا در تماسی با همتای اسرائیلی خود خاطرنشان می کند که: «لطفاً این پیروزی را بپذیرید و اطمینان حاصل کنید که ما می‌توانیم با همکاری یکدیگر، صلح را به منطقه بازگردانیم». همچنین در اخبار دیدیم و شنیدم که حتی مقامات آمریکایی اسرائیل را از اقدامات تلافی جویانه بر حذر داشتند و متیو میلر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز اذعان داشته است که از اسرائیل خواسته شده است تا پاسخی به این حملات ندهند.

[1] Scott, Peter Dale, The Iran-Contra Connection: Secret Teams and Covert Operations in Reagan Era, 1987, South End Press, p. 169-174

[2] Jane Hunter, November 1986, Washington Report on Middle East Affairs, Israeli Arms Sales to Iran

[3] Bulloch, John, The Gulf War: Its Origins, History and Consequences by John Bulloch and Harvey Morris, London: Methuen London, 1989, p.190

[4] Israel’s Quest for Recognition and Acceptance in Asia: Garrison State Diplomacy, Jacob Abadi, Routledge, 2004, p.49

[5] The Israeli Connection: Whom Israel Arms and why, Benjamin Beit-Hallahmi I.B.Tauris, 1987 , p. 13.

[6] Permission (to fight) is given to those upon whom war is made because they are oppressed, and most surely Allah is well able to assist them;

[7] Those who have been expelled from their homes without a just cause except that they say: Our Lord is Allah. And had there not been Allah’s repelling some people by others, certainly there would have been pulled down cloisters and churches and synagogues and mosques in which Allah’s name is much remembered; and surely Allah will help him who helps His cause; most surely Allah is Strong, Mighty.

[8] https://www.unrwa.org/palestine-refugees

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن