روابط ایران و اسرائیل در آیینه تاریخ
منتشر شده در کیهان لندن
روابط بین دو ملت ایرانی و یهودی، پیشینه ای به بلندای بیش از 2500 سال داشته و به پیش از تاسیس کشور اسرائیل باز می گردد، یعنی زمانیکه کورش بزرگ بر امپراطوری بابِل (بین النهرین امروز) تسلط یافت و به یهودیان اسیر در بابل، امکان بازگشت به سرزمین خود «اسرائیل» را داد. در تورات یهودیان، از کورش با لقب «منجی خداوند» نام برده شده است که در روابط مدرن بین ایران و اسرائیل، خصوصاً در 30 سال نخست، تاثیری بسیار مثبت داشت. علت پیچیدگی و ویژگی روابط دو کشور، به آن سبب است که ایران از یک سوی کشوری مسلمان محسوب میشود؛ ولی از سوی دیگر، ایران نه تنها یک کشور عربی نیست، بلکه در طول تاریخ، همواره از سوی اعراب نسبت به تمامیت ارضی مورد تهدید واقع شده است که خواهان تسلط بر بخش هایی از خاک ایران از جمله جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، بخش جنوبی ایران از جمله استان خوزستان با پشتیبانی انگلستان و حاکمیت بر خلیج فارس هستند.
اگرچه ایران در سال ۱۹۴۷ به طرح تقسیم فلسطین به دو کشور یهودی و عربی رای مخالف داد، اما دو سال پس از برپایی اسرائیل، دولت ایران این کشور را به صورت دوفاکتو (شناسایی بالفعل) پذیرفت و حتی ساختمانی در تل آویو برای برپایی دفتر نمایندگی خریداری نمود. ایران درآن دوران نتوانست در برابر اعتراض های اعراب و برخی کشورهای اسلامی ایستادگی کند و دو سال بعد این دفتر بسته شد و رسیدگی به امور ایران و اسرائیل، به سفارت سوئیس در تهران و تل آویو تفویض شد. زمین و ساختمان دفتر نمایندگی دوساله ایران در اسرائیل، هنوز به نام دولت ایران در تل آویو ثبت است. ولی قطع روابط بین ایران و اسرائیل یک امر ظاهری بود، و در خفا روابط بین دو کشور جریان یافت و با مرور زمان رو به گسترش رفت و به مرحله ای رسید که دفتر نمایندگی اسرائیل، زیر عنوان «نمایندگی بازرگانی» در خیابان کاخ تهران مجدداً گشوده شد و متقابلاً دفتر نمایندگی ایران دوباره در تل آویو آغاز به کا رکرد.
نزدیکی اسرائیل به ایران منجر به سخنرانی مشهور خمینی در 3 ژوئن 1963 و سپس ناآرامیهای 5 ژوئن همان سال شد. بسیاری از محققان، واقعه 5 ژوئن 1963 را مقدمه انقلابی میدانند که ۱۵ سال بعد منجر به برپایی رژیم اسلامی در ایران شد. خمینی در سخنرانی خود گفت: «امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است… اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دعوت عمال سیاه خود، مدرسه (فیضیه قم) را کوبید… میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد این مملکت دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود». به این ترتیب زمانی که جمهوری اسلامی شکل گرفت، پیشاپیش بذر کینه بین دو حکومت ایران و اسرائیل کاشته شده بود.
چند ماه پیش از انقلاب اسلامی-کمونیستی 1979، شریف امامی، نخستوزیر وقت، تهدیدهای خمینی را جدی نگرفت ،لذا از فاجعهای که در شرف وقوع بود نتوانست جلوگیری کند. این برای هواداران خمینی فرصتی شد که در تهران نیز فاجعهای همانند آتش زدن سینما رکس آبادان که منجر به سوختن 400 انسان بیگناه شد، به راه بیاندازند. این فاجعه نیز میبایستی همانند سینما رکس به گردن شاه و نظام شاهنشاهی انداخته می شد تا خمینی و متحدانش مردم را علیه حکومت بشوراند. هواداران خمینی برای به انجام رساندن چنین توطئهای، نیاز به کشته شدگان بسیاری داشتند. زمینه کشتن مردم پیشتر از سوی کنفدراسیون دانشجویان در خارج از کشور به سرکردگی افرادی از جمله جواد ظریف، وزیر امور خارجه کنونی جمهوری اسلامی، با یاسر عرفات ریخته شده بود. آنان مسجدها را به انبار اسلحه تبدیل کردند و تک تیراندازان فلسطینی را به تهران آوردند. اسلامیون با مراجعه به خانههای پیرامون میدان ژاله، سکنه را مجاب کردند که در روز 8 سپتامبر کسانی به خانههای شما خواهند آمد که تظاهرات کنندگان را از گزند شاه در امان بدارند. شیخ یحیی علامه نصیری از گردانندگان تظاهرات میدان ژاله با چمدانهایی پر از پول نقد وارد تهران شد تا تظاهرکننده و سیاهی لشکر برای روز 8 سپتامبر 1978 بخرد. در روز 7 سپتامبر تظاهرات آزمایشی در تهران را شیخ علامه نوری و جبهه ملی و کنفدراسیون برپا کردند. در این تظاهرات گروههایی در خیابانهای ژاله و شهباز و اطراف به راه افتادند. در این تظاهرات تیری شلیک نشد و سربازان تنها گلولههای مشقی در اسلحه داشتند. برگزارکنندگان تظاهرات دریافتند که با این وضعیت کسی کشته نمیشود و خودشان باید راه حلی برای کشتن مردم بیابند و همانند فاجعه سینما رکس، در میدان ژاله نیز انبوهی از کشته شدگان برجای بگذارند و شاه و دولت را مقصر جلوه بدهند. برای این کار میدان ژاله ایدهآل بود. میدان ژاله میدان کوچکی است که دور تا دور آن را خانههایی فراگرفته است که شورشیان می توانستند در این خانهها تک تیراندازان فلسطینی را مستقر کنند. متعاقب این تظاهرات آزمایشی، جعفر شریف امامی نشستی با حضور هیات دولت، سازمانهای نظامی و انتظامی برای پایان دادن به ناآرامیهای کشور برگزار کرد و گفت که به وی گزارشهایی داده شده است که در روز 8 سپتامبر اسلامیستها و کمونیست ها و مارکسیست-اسلامیست های مسلح از میدان ژاله به سوی مجلس شورای ملی به راه خواهند افتاد و درصدد اشغال مجلس شورای ملی هستند. پس از گفتگوهای بسیار، شورا بر آن شد که در ۱۲ شهر برای شش ماه حکومت نظامی برقرار سازد. شورای امنیت ملی ژنرال غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی و جانشین ارتشبد مین باشیان را به فرمانداری نظامی تهران برگزید. سپهبد موسی رحیمی لاریجانی و سپهبد مهدی رحیمی معاونین ژنرال اویسی شدند. فرمانداران نظامی یازده شهر دیگر نیز برگزیده شدند. ژنرال اویسی با حفظ سمت از روز 8 سپتامبر فرمانده نظامی تهران شد . ساعت بیست و سی دقیقه هیات دولت در تصویب نامهای برقراری حکومت نظامی از ساعت ۶ بامداد ۱۷ شهریور ماه در تهران، قم، تبریز، مشهد، اسپهان، شیراز، آبادان، اهواز، کرج، قزوین، کازرون و جهرم را به آگاهی عموم رساند.
پس از انقلاب اسلامی-کمونیستی در ایران، نخستین شخصیت سیاسی خارجی که در ایران حاضر شد، یاسر عرفات بود. در همان زمان خامنه ای ساختمان «نمایندگی بازرگانی» اسرائیل را به یاسر عرفات هدیه کرد و به دفتر نمایندگی فلسطین در ایران مبدل شد. خمینی نیز آخرین جمعه رمضان هر سال را روز قدس نامید و رسماً از پروژه حذف اسرائیل رونمایی شد. رژیم جمهوری اسلامی در فاصله زمانی کوتاهی، با کشور همسایه خود عراق وارد جنگ شد که یکی از ریشه های این جنگ، دعوت خمینی از نظامیان عراق برای قبول رهبری وی و برچیدن نظام حاکم عراق بود، با این تصور که صدام حسین دستور تبعید خمینی از عراق به فرانسه را صادر کرده است. با شروع جنگ ایران و عراق، اسرائیل رهبری کمک به ایران را در جنگ با عراق به دست گرفت و با وجود شعارهای ضد اسرائیلی شدید دولت جدید جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل روابط غیررسمی ولی مخفیانهای با یکدیگر حفظ کردند. گرچه جمهوری اسلامی وجود چنین روابطی را همواره تکذیب کردهاست اما بر اساس ادعای خود اسرائیلیها هدف اسرائیل از این روابط، حمایت از جمهوری اسلامی نبود، بلکه کمک به ایران در مقابله با رژیم صدام (دشمن مشترک ایران و اسرائیل) جهت ایجاد توازن در جنگ ایران و عراق بود. به عبارت بهتر به ادعای اسرائیل افزایش قدرت ایران خطرناک بود اما ایجاد یک ائتلاف عربی خطرناک تر بود. از نظر دولت مناخم بگین، عراق بعد از مصر قدرتمندترین دشمن اسرائیل بود. از طرف دیگر اسرائیل با سقوط صدام مخالفتی نداشت. این در حالی است که از طرفی دیگر به ادعای ایران، همکاری عراق با اسرائیل در زمینه حفاظت از لولههای نفت نقش جدیدی به این کشور در منطقه داده بود و اسرائیل در عراق به صورت غیرعلنی سفارتخانه داشت و کارکنان سازمان اطلاعات عراق به وسیله موساد آموزش داده میشدند.
یعقوب نیمرودی دلال اسلحه اسرائیلی قراردادی با وزارت دفاع ایران امضاء کرد که در آن ۱۳۵ میلیون دلار موشک از جمله موشک لانس و موشک هاوک به ایران فروخت[1],[2]. در ماه مارس سال ۱۹۸۲ نیویورک تایمز در مقاله ای نشان داد که اسرائیل در ۱۸ ماه پیش از آن مبلغی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار سلاح به ایران فروختهاست. روزنامه پانوراما چاپ میلان اسنادی منتشر کرد که در آن اسرائیل به دولت جمهوری اسلامی ۴۵۰۰۰ مسلسل یوزی، موشکهای ضد تانک، هویتزر و قطعات هواپیما فروختهاست. بر اساس نوشته این روزنامه بیشتر اسلحههای ضبط شده توسط اسرائیل از سازمان آزادیبخش فلسطین در جنگ لبنان سال ۱۹۸۲ در تهران سردرآورده است. بر اساس نوشته جان بولاک[3] در سال ۱۹۸۳ اسرائیل بیش از ۱۰۰ میلیون دلار اسلحه به ایران فروخت. حجم ارسال اسلحه توسط اسرائیل به ایران آنقدر زیاد بود که دفتری ویژه در قبرس برای اینکار تأسیس شد. یکی از مهمترین دلالان این تجارت تاجر سعودی عدنان خاشقجی بود. واسطه ایران در این تجارت منوچهر قربانی فر بود. در مجله هفتهنامه قبرس در سال ۱۹۸۱ مقاله ای چاپ شد که نشان میداد فرودگاه لارناکا برای ارسال اسلحه به ایران استفاده شدهاست. در ۱۸ مارس ۱۹۸۲ در نیویورک تایمز مقاله دیگری چاپ شد که در آن مقامهای اسرائیلی تأیید کردند که به ایران اسلحه میفروشند[4]. آریل شارون نخستوزیر اسرائیل در سفرش به ایالات متحده در سال ۱۹۸۲ فروش اسلحه به ایران را تأیید کرد[5]. در یک کنفرانس خبری در پاریس در سال ۱۹۸۳ شارون گفت که اسرائیل با تأیید ایالات متحده به ایران اسلحه میفروشد. سفیر اسرائیل در آمریکا، موشه آرنز در سال ۱۹۸۲ گفت که فروش اسلحه توسط اسرائیل به جمهوری اسلامی با تأیید بالاترین مقامهای دولت آمریکا صورت میگیرد.
اما، فارغ از تاریخچه کوتاهی که در بالا آمد، ریشه دشمنی جمهوری اسلامی و اسرائیل می تواند عوامل گوناگونی داشته باشد. از منظر اسلامی بودن رژیم، یکی از آموزههای قرآن این است که مسلمانان در صورتی که از خانه خود رانده شوند، میتوانند دست به مبارزه مسلحانه بزنند (سوره الحج آیات ۳۹ و۴۰). یکی از گرههای کور بحران فلسطین که ایران نیز به شدت بر روی آن تکیه میکند موضوع آوارگان فلسطینی است که از حق بازگشت محرومند. بنا به تعریف سازمان ملل، پناهندگان فلسطینی کسانی هستند که در فاصله ۱ ژوئن ۱۹۴۶ تا ۱۵ ماه مه ۱۹۴۸ خانه و ملزومات زندگی خود را از دست دادند. طبق برآورد سازمان ملل حدود ۵ میلیون فلسطینی اینک در این شرایط به سر میبرند[6]. عامل مذهبی دومی که حکومت اسلامی ایران و نیز جنبشهای مذهبی فلسطینی را به خصومتی پایدار با اسرائیل کشانده، به زعم ایشان اشغال بیتالمقدس و اعلام آن به عنوان پایتخت توسط اسرائیل است. اورشلیم یا بیتالمقدس، سرزمینی است که هر یک از ادیان اسلام، مسیحیت و یهود برای آن تقدس خاصی قائلند. این مکان به دلیل وجود مسجدالاقصی که پیش از مکه قبله اول مسلمانان بوده برای مسلمانان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
از دید خمینی و پیروان او که امروز در سطح رهبری ایران حضور دارند، یکی از اهداف انقلاب اسلامی که مکرراً به آن پرداخته میشود، احیای «عظمت و سربلندی اسلام بوده است». شکست گسترده کشورهای عربی در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و سرشکستگی دنیای اسلام به دلیل آن شکست تاریخی، به همراه تداوم سیاستهای از موضع بالای اسرائیل نسبت به فلسطینیها، احساسات محافظهکاران مذهبی، اعم از رهبران و پیروان را در جهان اسلام جریحهدار کرد و این وضعیت هنوز ادامه دارد. طبیعتاً ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست با این تفاوت که چون تنها کشوری است که توسط نهاد مذهبی و اسلامی اداره میشود، واکنشهای آن نسبت به رویکردهای اسرائیل علنی و شدید است.
جمهوری اسلامی از روز نخست پیدایشش، وجود و بقای خودش را در گرو تهدید دائمی و وجود دشمن فرضی از سوی کشورهای غیراسلامی و خاصه اسرائیل می باشد. تأکید بر دشمنی با اسرائیل به قصد بسیج تودههای مذهبی و تحکیم پایگاه حکومت در میان اقشار محافظهکار مذهبی است که نقش عمدهای در ثبات حکومت دارند. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی با این موضعگیری قصد دارد سودای قدیمی خود را که رهبری جهان اسلام است به دست بگیرد.
به دلایلی که پیشتر ذکر شد خصومت حکومت ایران با اسرائیل ریشههای عمیق ایدئولوژیک، تاریخی و روانی-اجتماعی دارد و موضوعی ساختگی نیست. بدیهی است که ایران از دشمنی با آمریکا هم استقبال میکند و بهره سیاسی میبرد. اما این امر با این واقعیت که همه رؤسای جمهور ایران، در پی حل اختلافات با آمریکا بوده اند، در تضاد قرار میگیرد. بهطور مثال، در دوران خاتمی نامهای بدون سربرگ، از طرف ایران، از طریق سفیر سویس، تیم گولدیمن به وزارت امور خارجه آمریکا فرستاده شد. نامه مزبور پیشنهاد یک توافق جامع بین ایران و آمریکا بود که از طرف دولت جورج بوش رد شد. طبق گزارش نیویورک تایمز اصلاحات نهائی روی نامه را جواد ظریف انجام داده بود[7].
با این وجود، دشمنی جمهوری اسلامی با اسرائیل تنها در ظاهر به دلیل مسائل عقیدتی است و بیشتر به مناقشه میان آمریکا و ایران تبدیل گشته، همانطور که این دو کشور در سوریه اقدام به جنگ نیابتی علیه یکدیگر نموده اند. اما پرسش اینجاست که اگر جمهوری اسلامی، حقیقتاً دغدغه مسلمانان را در سر داشت، چرا نسبت به کشتار ایغورها در چین یا چچنی ها واکنشی نشان نمی دهد؟ پاسخ البته واضح است، نیاز به حمایت چین و روسیه جهت وتو کردن تصمیماتی که در شورای امنیت سازمان ملل متحد اتخاذ می شود. از دیگر سوی با اتخاذ این رویه، جمهوری اسلامی سعی بر متحد کردن کشورهای اسلامی با خود دارد تا در صورت وقوع جنگ میان ایران و آمریکا یا اسرائیل، کشورهای منطقه را به پشتیابنی خود داشته باشد. در آخرین اقدام، در ۳۱ دسامبر ۲۰۲۰ گروهی از نمایندگان مجلس ایران، تحت عنوان «اقدام متقابل ایران در برابر ترور شهید سلیمانی» طرحی ارائه کردند که بنا به ماده پنجم آن: «دولتها مکلفند به ایجاد ترتیبات ذیل جهت نابودی رژیم غاصب صهیونیستی تا سال 2041» اقدام کند. «ترتیبات» مذکور نیز عبارتند «از ارسال کمک های مادی به ساکنان نوار غزه و پشتیبانی از راهپیمائی های برون مرزی برای اعلام حمایت از قدس»، که به هیچ وجه در راستای از میان برداشتن اسرائیل نیست.
در پایان ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که مادامیکه قدرت رسانه های جمعی در دست گلوبالیست ها و چپ ها می باشد، و همزمان چپ ها ارتباط بسیار خوب و نزدیکی با اسلامیست ها دارند، همان چیزی که شاه فقید ایران از آن به «ائتلاف شوم سرخ و سیاه» یاد می کرد، به ندرت در رسانه ها نسبت به عملیات تروریستی حماس و حزب الله واکنشی می بینیم، در حالیکه عمل متقابل اسرائیل در دفاع از خود، به شیوه ای اغراق آمیز انعکاس خبری می یابد. اینگونه است که ادبیات به کار بسته شده توسط ایشان نیز تغییر می کند و کشته شدگان فلسطینی به مقتول و شهید تعبیر می شوند، در حالیکه اسرائیلی ها تنها «کشته شده» قلمداد می شوند.
[1] Scott, Peter Dale, The Iran-Contra Connection: Secret Teams and Covert Operations in Reagan Era, 1987, South End Press, p. 169-174
[2] Jane Hunter, November 1986, Washington Report on Middle East Affairs, Israeli Arms Sales to Iran
[3] Bulloch, John, The Gulf War: Its Origins, History and Consequences by John Bulloch and Harvey Morris, London: Methuen London, 1989, p.190
[4] Israel’s Quest for Recognition and Acceptance in Asia: Garrison State Diplomacy, Jacob Abadi, Routledge, 2004, p.49
[5] The Israeli Connection: Whom Israel Arms and why, Benjamin Beit-Hallahmi I.B.Tauris, 1987 , p. 13.
[6] https://www.unrwa.org/palestine-refugees
[7] https://kristof.blogs.nytimes.com/2007/04/28/irans-proposal-for-a-grand-bargain/?_r=2