نامه سرگشاده سهیلا حجاب و زینب جلالیان از زندان قرچک ورامین
«ما زنده از آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما، عدم ماست»
ما زندانیان سال هاست که در زندان های جمهوری وحشت، جمهوری ترور، جمهوری فقر که از حقوق انسانی برخوردار نبوده و در بیدادگاه های جمهوری اسلامی، بدون داشتن وکیل محاکمه ناعادلانه شدیم.
انواع شکنجه های جسمی و روحی را متحمّل گشتیم.
از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود، هرگز برخوردار نبودیم.
حکومت ستمگر، بارها و بارها تحت عناوین مختلف، با توسّل به دروغ و فریب و ریا، تحت عنوان جلسه بازپرسی، جلسه دادگاهی، ما را از زندان خارج و ماه های متوالی در خانه های اَمن، مورد بازجویی های خشن (همراه با شکنجه، توهین و اهانت) قرار داد.
بازرسی های وحشتناک بدنی و غیر انسانی و استفاده از دستبند و پابند، به شیوه های قرون وسطایی و مطابق اصول برده داری، بخشی از رنج نامه های ماست.
یعنی جنسیّت زنانه ما، آنقدَر برای جمهوری ضدّ زن وحشت به همراه دارد که برای جا به جایی ما از محافظان متعدد، همراه دَر قُل و زنجیر کَردن دست و پاهایمان باید استفاده شود ؟!
علی رغم این که در سیاه چاله های قرون وسطایی این افراد نگهداری می شَویم، حتّی برای رفتن به درمانگاه یا جا به جایی بین زندان ها یا حضور در بیدادگاه ها و حضور در سالن ملاقات که البته در بیشتر موارد ما در محرومیّت از ملاقات به سَر بُرده ایم، ما را مورد بازرسی های بی شرمانه خود قرار می دهند.
مگر در سیاه چاله ها توسّط دوربین ها و مأموران سرکوبگر رصد نمی شَویم ؟!
اینجانبان زینب جلالیان و سهیلا حجاب، جمهوری اسلامی را به رسمیّت نمی شناسیم و هرگز از آن ها تقاضای مُرَخّصی، آزادی و عفو نکَرده ایم و نخواهیم کَرد.
چرا که فردی طلب بخشش و عفو می کُند که مرتکب اشتباهی شده باشد. ما پژواک خواسته ها، آرزوها، حقوق مدنی و شهروندی از دست رفته مَردمان کشورمان بوده ایم.
رژیم دیکتاتوری ای که ۴۱ سال است مَردم کشور ما و سرمایه های ملّی و منابع طبیعی را به اشکال مختلف به نابودی کشانده، می بایست در پیشگاه مَردم هم عذرخواهی کُند و هم پاسخگوی تمام جنایات خود دَر دهه های مختلف باشد و هم دَر دادگاه های ملّی محاکمه گردد.
بَعد از تحمّل تمام رنج ها و دردهایی که دَر سطور بالا به آن اشاره شد، ما را به زندان شهر رِی منتقل کَردند تا به خیال خام خود ما را تنبیه کُنند، چرا که زندان قرچک ورامین دارای بدترین وضعیّت در میان زندان های سراسر کشور هست.
امّا اِی دیکتاتور، آیا نمی دانی که دردها و رنج ها انسان ها را بزرگ تر، مُتعالی تر، خودساخته تر و قوی تر می کُند ؟!
ما از این که در این زندان حبس می کِشیم، اصلاً آزرده خاطر نبوده و نیستیم.
ما در این زندان با زن هایی آشنا شدیم که با اَشکال مختلف از سوء مدیریّت جمهوری اسلامی دَر امور متفاوت رنج کشیده بودند.
حضور ما دَر این مکان باعث شد ما پای صحبت کَسانی بنشینیم که بتوانیم دَر جهت اِحقاق حقوق از دست رفته زنان، کوشاتر باشیم.
ما باید پاسخگوی تاریخ باشیم.
اگر می بینید که ما دست به اعتصاب غذا زده ایم (برای انتقال از این زندان)، فقط برای مطالبه حقوق انسانی ماست.
این که به نسل حاضر و نسل های آینده بگوییم دَر هر وضعیّتی که هستید، مطالبه گر حقوق خود باشید.
به گفته یکی از بزرگان : ” اگر دَر جامعه ای زنی روزنامه خواند و از سیاست حرف زد، به آینده آن کشور خوش بین باشید. ”
جالب اینجاست که رئیس قوّه قضائیّه در سخنرانی مُفَصّلی که از صدا و سیمای مِیلی پخش نمود، اعلام کَرد که محلّ نگهداری زندانیان سیاسی می بایست جدا از جرایم عمومی باشد و با زندانیان سیاسی با احترام برخورد گردد. امّا این گفته ها فقط تبلیغات رسانه ای به همراه داشت.
چرا که در عمل به هیچ شکلی، به آنچه که منتشر شد عمل نکَردند.
محلّی که دَر آن نگهداری می شَویم، عملاً تبدیل به کَمپ معتادان شده !
زنان آسیب دیده از اجتماع که ابتداً می بایست درمان شوند، سپس آموزش ببینند و دَر نهایت به آغوش اجتماع برگردند.
تأسّف بارتر این که اکثریّت زندانیانی که به اینجا وارد می شوند، تحت عنوان جرایم فَحشاء و روابط نامشروع هستند.
این زنان به دلیل روابطات متعدد، ناقل بیماری های عفونی، هِپاتیت، زَگیل تناسلی و بسیاری بیماری های دیگر می باشند و متأسّفانه سطح بهداشت زندان بسیار ضعیف و همچنین عدم رعایت حدّاقل بهداشت از سوی زندانیان، رنج مُضاعف تری به همراه دارد.
ضرب و شَتمِ…
تمایلات همجنسگرایانه در میان زنان زندانی و ضرب و شَتمِ متعدد میان آنان با وسایل متعدد که برای زد و خوردها استفاده می کُنند، احساس امنیّت جسمی و آرامش روحی ما را به مُخاطره انداخته !
دَر اوج بیماری کُرونا، اینجانب زینب جلالیان را از زندان خوی به زندان شهر رِی منتقل کَردند و نگهداری در میان بیماران مبتلا به کُرونا موجب گردید که من زینب جلالیان به کُرونا مبتلا شَوم و بدون هیچگونه رسیدگی، ریه ام دچار آسیب شَدید شود.
هم اکنون هم در اتاقی نگهداری می شَوم که تست کُرونای افراد آن مثبت اعلام شده و بدون هیچگونه فاصله گذاری، بدون ماسک و مایع ضدّ عفونی و الکل، نفس و نفس با آن ها زندگی می کُنیم.
با توجّه به این که اینجانب سهیلا حجاب دَر اعتصاب غذا می باشم، سیستم ایمنی بدنم ضعیف شده و مطابق گفته های دکتر، خطر ابتلا به کُرونا بدن اینجانب را تهدید می کُند.
شرم بر جمهوری اسلامی که ما به خاطر ابتدایی ترین حقوق انسانی خود (یعنی بهداشت و مراقبت جسمانی)، دست به اعتصاب غذا زده ایم که از سیاه چال قرچک ورامین به سیاه چال اِوین منتقل گردیم.
این اعتصاب می بایست برای خواسته های بزرگ تری مانند آزادی اتّفاق می افتاد، امّا علی رغم تمام دردها و رنج ها و شکنجه ها، ما برای اِحقاق حقوق انسانی و مدنی مَردمان خود ایستاده ایم و همچونان…
برای اِحقاق حقوق انسانی و مدنی خود، همچونان سَراپا ایستاده ایم و باز هم خواهیم ایستاد.
به قولی : ” ما را زِ سَر بریده می ترسانند، ما گر زِ سَر بریده می ترسیدیم، دَر مَحفِل عاشقان نمی رقصیدیم. ”
پشت این میله ها، امید برای یک زندگی آزاد دَر وجود ما زبانه می کِشد.
” ما نباید بمیریم، رؤیاها بی مادر می شوند. ”
نامه مشترک سهیلا حجاب و زینب جلالیان از زندان قرچک ورامین (شهر رِی)