از فرمایشات حضرت خودم!
١- انتساب جملات قصار به افراد گوناگون:
بعضاً يك جمله به ظاهر زيبا را مى بينيم كه منتسب به چندين نفر است. مثلاً: «خسرو شكيبايى چنين گفت»، يا «چاپلين چه خوش گفت»؛ درست است كه مرحوم شكيبايى بازيگرى توانمند بود، اما ايشان فيلسوف و نويسنده نبودند، يا «چنين گفت حضرت داريوش»! داريوش هم خواننده اى است كه اشعار ديگران را از كلام به لحن موسيقايى درآورده است. يا حتىآثار ديگران را به ديگرى نسبت دادن، كه مشهورترين نمونه آن يكى انتساب قسمتى از مناجات خواجه نصير الدين طوسى به امام زين العابدين است، يا انتساب بخشى از كتاب «مرگ پيامبر» جبران خليل جبران به امام صادق، كه اينها زيبنده نيست و حتى مى توان سرقت ادبى محسوب كرد. خوب، چنانچه سخنى هست كه زيباست، دليلى ندارد كه حتماً منتسب به كسى شود، مى شود نوشت: «گفته اند» يا «از ناشناسى نقل شده» يا عباراتى از اين دست. ارزش هر كس به كارى است كه كرده، ما سعى در بالا بردن بى جهت نكنيم و بت نسازيم. حاصل قدرت ماوراالطبيعه دادن به اشخاص غير از مايوس كردن افراد از تلاش براى بهتر شدن، چيزى نيست.
٢- از فرمايشات حضرت خودم!
اخيراً باب شده است، افراد با پس زمينه اى از عكس خود، جمله اى را هم مى نگارند. گاهى اين جملات زيبا و آموزنده است و حقيقتاً آدم لذت مى برد از داشتن چنين دوستانى اما گاهى، آنچه نگاشته اند صرفاً استفاده از واژگان و كلمات “قلمبه سلمبه” و زيبا كنار يكديگر است كه هيچ معنايى هم به ذهن متبادر نمى كند. مانند همان شعر «جمجمه شده قمقمه» كه در واقع هيچ تفكر و فلسفه اى پشت آن نيست و صرفاً كلامى آهنگين است.