دل نوشته
دلتنگی ها 2
یکی بود، یکی نبود، یعنی بود، اما انگار که نبود. یک شبی آن که بود به آن که نبود گفت:”اگر یک شبی قبل از خواب با تو حرف نزنم، خوابم نمی بره.” آن شب، آنی که نبود، در تمام دنیا خوشحالترین بود. زمان چرخید و چرخیدتا امشب که آنی که بود، بدون حرف زدن با آنی که نبود خوابید. حتی فکر هم نکرد که حالا آنی که نبود خوابش نمی برد. حالا آنی که نبود، دلتنگ و بی حوصله نشسته است، اما دلش می خواست به آنی که بود بگوید “دوستت دارمو دلم برایت تنگ شده است تویی که همه دنیای این نبود هستی!”
28/3/91