دل نوشته
دلتنگی ها 1
دوست داشتن حس عجیبی است
عاشق حسود می شود
متوقع می شود
و حساس
نمی دانم وقتی می گویی نمی توانی مرا ببینی
باید شاد باشم و “درک” کنم
یا ناراحت و منزوی
می دانم که نمی خواهم زجرت دهم
می دانم که نباید از عشق زنجیری طلایی برای در بند کشیدنت سازم
اما گاه بین حکم عقل و دل،
تسلیم دل می شوم!
وقتی کنارمی، مثلاً،
نمی دانم از لحظه هایم لذت ببرم (عقل)
یا ناراحت و نگران لحظه ای باشم که ناگزیر فرا می رسد
و تو از من جدا می شوی تا در کنار خانواده ات باشی (دل)
چقدر احمقانه است که من وقتی با توام
در کنارت
شانه به شانه ات
بیشتر از هر زمانی دلتنگ تو هستم!
23/3/91