عشق یعنی زندگی
و عاشق یعنی زنده
گر چنین باشد:
تو مرا زنده کردی و مرا زندگی بخشیدی. آری آری، خدای را سپاسگذارم که زندگی را تو به من آموختی و الفبای زندگی، زیبا ترین و کوتاهترین و کاملترین الفبای دنیاست.
عشق یعنی گریستن
و عاشق یعنی مهجور
گر چنین باشد، من عشق برای تو را دوست می دارم و با منّت پذیرایش هستم، و چه دردیست غم عاشق بودن و مومن بودن به تو، وقتی که تو حتی یادی هم از من نمی کنی.
عشق یعنی فاصله
و عاشق یعنی نگاه منتظر یک مرد خسته به جاده؛
عشق یعنی شبنم، پاکی، زلالی
و عاشق یعنی تشنه شبنم؛
عشق یعنی تولد دوباره
و عاشق یعنی مولود ِ خوب ِ خدا؛
عشق یعنی بازی
و عاشق یعنی سز سپرده بی چون و چرای بازی؛
عشق یعنی قمار
و عاشق یعنی پاکباخته ترین قمار باز دنیا؛
عشق یعنی شعر
و عاشق یعنی شاعر؛
عشق یعنی آوارگی
و عاشق یعنی دربدر و معشوق منتظر؛
عشق یعنی گل سرخ
عشق یعنی زندگی
و عاشق یعنی زنده
آه زندگی را با تو و در کنار تو تجربه کردن دوست می دارم، عزیزترینم، زندگی با نفسهای تو برای من زیباست و من زنده به گرمای وجود تو هستم …
عشق یعنی تو
و عاشق یعنی …. (تو خود جای خالی را پر کن!)