نامه بی جواب 17
سلام ای کسی که زمانی می پنداشتم عزیزترینم هستی و عزیزترینت هستم. سلام ای که باور داشتم من ِ بی تو و تویِ بی من یعنی هیچ، اما تو به من فهماندی که حتی دوستت دارم ها این روزها نه از روی صداقت، نه از روی علاقه، نه از روی احترام که دست آویزی برای انسانهایی چون توست برای استثمار و استعمار فلک زندگانی چون من. می دانی، حتی اگر بزرگترین تحمیق کندده هم باشی، عاقبت روزی دستت رو می شود و آنگاه تو تنها و بی کس می مانی و خود کرده را هیچ تدبیر نیست. بترس از روزی که فرشته مرگ سراغت آید و تو تنها توشه ات از این دنیا آه و حسرت و نفرین دیگران باشد.
راستش را بخواهی تو هم مقصر نیستی، چه از همین ایل و تباری که همه چیز را با پول می سنجند و فرزند همان پدر و مادری که ملاک همه چیزشان “حالا چند هست؟” می باشد، اما شما هرگز نفهمیدید که بسیاری از چیزها در این دنیا ذی قیمت هستند و قابل خرید و فروش نیستند مانند عشق، دلداگی، والگی، شیدایی. باشد، باشد، چرا تا این حد عصبانی شدی؟ آرام باش دشمن محبوب من، من می دانم که تو هرگز عادت نکرده ای گوش دهی و باور کنی که تو نیز ایرادهایی داری و باید اصلاح کنی، قبول که من هم مقصر بودم که تمام قلب و احساس و وجودم را به رایگان در اختیار تو و اهداف پلیدت گذاردم. من می دانم تو در خانواده ای رشد یافته ای که دروغ را به ظاهر مذموم می داند و همواره یادآور می شود که از دروغ بیزار است و در ادامه چنان دروغی را راجع به تو به خوردت می دهد که خودت نیز باورت می شود یا دست کم به خودت شک می کنی! اما زهی خیال باطل که مردم هم می فهمند و عاقبت رسوا خواهید شد.
چرا به این غضبناکی داری نگاهم می کنی؟ چه کسی گفته که فقط تو حق داری ایرادات دیگران را بگویی؟ چه کسی تو را محق کرده که ایرادهای خودتان را عین حق و درستی بدانی اما خورده ایرادی را در دیگران چنان اغراق آمیز بزرگ کنی که هر کس که شنید با خودش بگوید عجب هیولاییست آن طرف و چه مظلوم و بی گناه هستند اینها؟
راستی خاطرت هست همیشه می گفتی ” من مثل یک گل مریم هستم، در دسترس، معطر”؟ گویا خبر نداری که گل مریم وقتی پلاسیده می شود و گذر زمان اثرش را بر آن می گذارد متعفن ترین گل دنیا می شود ، و اکنون “گل مریم” برای من پوسیده و پلاسیده شدی و بوی همان تعفن را می دهی. خاطرت هست می گفتی “من از زندگی هر کس بیرون بروم او به خاک سیاه خواهد نشست”؟ خبرت بدهم که از زمانی که تو رفته ای زندگی زیباتر شده و من وجود و حمایت خدا را بیشتر از گذشته نسبت به خودم احساس می کنم.
با این همه از تو سپاسگزارم، برای بی احترامی هایت، برای شکستن غرورم، برای لگدمال کردن مداوم شخصیتم، برای آموزش مهمترین مفهوم این روزهای دنیا “که باید با منطق و عقل عاشق شد و نه از دل!” برای تمام بدیهایت، برای تمام بغضهای فرو خورده ام، برای اشکهایی که از چشمانم جاری کردی که آنچه تو با خصومت کردی منجر به تزکیه جسم و روحم شد. برایت دعا می کنم که آنقدر خوشبخت شوی و احساس خوشبختی کنی که هرگز به خاطرت نیآید که چون منی هم وجود دارد. من تو را بخشیدم و به دستان قادر متعال سپاردمت باشد تو را نیز مورد عنایت قرار دهد و طعم شیرین عشق حقیقی را به تو بچشاند تا تو هم بفهمی بسیارند چیزها در این دنیا که قابل معامله نیستند و ملاک ارزشیابی آنها پول نیست. برای ابد خدانگهدار