دل نوشته

نامه بی جواب 16

سلام دل ساده،

باز چه شده؟ باز هم گرفته ای؟ چند بار گفتمت که این دنیا به هیچ کس وفا نکرده؟ چند بار با فریاد گفتمت که عاشقی مال تو نیست؟ مگر خبر نداری؟ این روزها عشق را می خرند و می فروشند، ای مفلوک بی چاره! زانوی غم بغل گرفته ای که چه؟ که چرا شکسته اندت؟ که چرا لگد مالت کرده اند؟ این که دیگر گریه ندارد، کافیست ماشین خوبی داشته باشی، کمی هم سر و زبان و البته پول به مقدار لازم تا زیبا ترین دختران برای تو سر و دست بشکنند. ببین عزیز دل، این روزها پول است که همه چیز را تعیین می کند. اگر داری، بسم الله همه حاضرند تا تو را در کنارشان بپذیرند، اگر هم نه که هیچ، باید بنشینی و بنگری که چگونه آنکه دوستش داری با یک متأسفم تو را رها می کند و با “شاهزاده” آرزوهایش می رود.

بگذریم، این همه درد و غم حقت است، از من دلگیر نشو اما خوب می دانی و خوب می دانم که چند بار خودت را کامل در اختیار دیگری گذاشتی و چند بار تو را شکستند؛ آخر من و تو سالهاست که با هم هستیم. می دانی دل ساده ی من، تو چند اشتباه داری، اول اینکه به یک نگاه عاشق می شوی! می دانم که عشق در یک لحظه است و آنچه که زمان می خواهد عادت است، ولی گویا مردم ترجیح می دهند به آنها عادت کنی تا دوستشان داشته باشی. دوم اینکه تو مثل بقیه دلها هرز نمی پری، جان من، هروقت یادگرفتی هرزگی کنی بدان که دخترها برای بدست آوردنت همه کاری خواهند کرد. می خواهی بدانی اگر چنین باشد فرق ما با حیوانات چه خواهد بود؟ بی پرده می گویمت: هیچ! آخر زمانه عوض شده و دیگر شعر خواندن برای معشوق دِمُده است و باید به جایش برایش آیس پک بخری و او را به دیدن یک فیلم خشن در سینما ببری بعد هم به یک رستوران ببری و یک غذای خوب به او بدهی! عشق یعنی این در زمان ما!

می دانی دلم برایت می سوزد که این قدر ساده و بی آلایش هستی که همه می توانند از تو سوء استفاده کنند ولی تقصیر خودت است، کمی هم از دیگران یاد بگیر. می دانم، می دانم، با خودت فکر می کنی که اگر همه کاری را می کنند، الزاما ً آن کار درست نیست، اما عزیزم در زمانی که چشمها جای عقل و اسکناسها و حسابهای بانکی جای دل کار می کنند – بدون مرخصی و استراحت! – باید آنگونه باشی که همه هستند اگر نه تو را با اسامی صدا خواهند کرد که شایسته ی خودشان است. این بار هم گذشت ولی مرد و مردانه پیمانی با من ببند که دفعه آخرت باشد و دیگر تکرار نکنی، چون هربار شکسته شدن تو، مرا هم عذاب   می دهد.سعی کن، سعی کن تا تو هم کمی مثل دیگران به پول، ظاهر و سکس اهمیت بدهی تا عشق!

به قول سهراب سپهری: “دل خوش سیری چند؟” اگر فکر میکنی آنها دلشان خوش است سخت در اشتباهی، آنها فکر می کنند که خوشحالند اما تو حداقل سربلندی که در این دنیای هزار رنگ هنوز پاک و معصوم مانده ای، تو هنوز ارزش دوست داشتن را می فهمی. چه فرقی دارد بگذار بشکنندت، تو قوی تر می شوی و آنها به گمانشان آب دیده تر، ولی بگذار ساده و بی پرده بگویمت آنها در منجلابی که درست کرده اند تا بدانجا فرو می روند که دیگر راه نجاتی برایشان نیست. راستی تو می خواهی کدام راه را از این پس انتخاب کنی؟ همین که هستی بمانی یا مانند دیگران شوی؟آنکه دوستش داری،

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن